برای...
نوشته شده توسط : کاظم رستمی

آخرین یادگار پاییز

در پله ها بود

مادر بزرگ بود

هنوز نفسی داشت

پاهای خسته از این دنیا

واز پله ها

پنجره ها مرا از او می گرفت

دستش که رها شد فهمیدم

دندانهایش برای من ماند

هر روز آنها را مسواک می زنم

با آنها حرف می زنم

مادر بزرگ همیشه با من است

 





:: بازدید از این مطلب : 747
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ انتشار : شنبه 22 مهر 1391 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: