نوشته شده توسط : کاظم رستمی

دنیا جایی برای من ندارد

من فعل خاموشم

من نهاد خاموشم

همچنان باید در لاک غرورم

همه نداشته هایم را بنویسم

من آواز تو را با تندیسی از این عشق

روی دیوارهای شهری می نویسم که تو را غارت کرد

که تو را سوزانید

دنیا جایی برای من ندارد

وقتی که تو در لاک داشته هایت غرق نداشته هایت می شوی

ومن باید باز تو را بنویسم

 



:: برچسب‌ها: جایی , , , , ,
:: بازدید از این مطلب : 525
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : یک شنبه 25 اسفند 1392 | نظرات ()
نوشته شده توسط : کاظم رستمی

زمان می گذرد

و ما از هم دور می شویم

تو در آنطرف شهر به چیزی فکر می کنی

ومن مات این لحظه

خورشید که غروب کند

دلت خواهد گرفت

و شب پره ها را به میهمانی فرا خواهی خواند

دنیای تو همانند دنیای من

کاغذی است

با آب خراب می شود

و گردو خاک پیرش می کند

در این لحظه دنبال پناهی می گردم

که همه چیز من است

اما دریغ

اما دریغ

 

 



:: برچسب‌ها: پناه ,
:: بازدید از این مطلب : 968
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : چهار شنبه 14 اسفند 1392 | نظرات ()